پیشِ تو، عرضِ هنر، زیره به کرمان بردن است
یا همان ران ملخ نزد سلیمان بردن است
بیتبیت شعر من، هر یک، خجالتخانهایست
سوی این خانه، مرا، کی روی مهمان بردن است؟!
سرخوشم از دستبرد دوش و، امشب آرزوم
-باز هم، دستی در آن زلف پریشان بردن است
الامان از گیرودار عشق!؛ امّید محال
-از دل این معرکه سالم به در جان بردن است
معجزه بسیار برمیآید از شور جنون
کمترینش، جان شیرین را به میدان بردن است
زندگی را یافتن در مرگ، کم گنجی که نیست
شرطش امّا بیگمان رنج فراوان بردن است
ناله از دستِ دلِ سرکش نمودن نزد عشق
کشتی از طغیان دریا سمت طوفان بردن است
***
صد شگفت از فیضِ حق، یک چشمهی آن، ماه را
-برکشیدن از بن چاه و به زندان بردن است
بر زلیخا سرزنش تا چند؟؛ حتّی شاهِ مصر
مُهرهاش؛ با مِهر دل از ماهِ کنعان بردن است
***
از ازل بودم نشانِ پرسشِ بیپاسخی
سرنوشتم تا ابد سر در گریبان بردن است
کو جفایی سختتر از این؟ که در جوشِ بهار
قسمت من جورِ سرمای زمستان بردن است
رهنوردان بلا را پایداش و دستمزد
دامنی گُلگُل، پُر از خار بیابان بردن است
دلنوازا یار! نزد سروهای ناز نیز
حکم آزادی، نیازش، از تو فرمان بردن است
عشق آغاز خوشی دارد، ولی خوشتر از آن
-عاشقی را با سرافرازی به پایان بردن است
صد شگفت از فیضِ حق، یک چشمهی آن، ماه را
-برکشیدن از بن چاه و به زندان بردن است
بر زلیخا سرزنش تا چند؟؛ حتّی شاهِ مصر
مُهرهاش؛ با مِهر دل از ماهِ کنعان بردن است
***
از ازل بودم نشانِ پرسشِ بیپاسخی
سرنوشتم تا ابد سر در گریبان بردن است
کو جفایی سختتر از این؟ که در جوشِ بهار
قسمت من جورِ سرمای زمستان بردن است
رهنوردان بلا را پایداش و دستمزد
دامنی گُلگُل، پُر از خار بیابان بردن است
دلنوازا یار! نزد سروهای ناز نیز
حکم آزادی، نیازش، از تو فرمان بردن است
عشق آغاز خوشی دارد، ولی خوشتر از آن
-عاشقی را با سرافرازی به پایان بردن است
خلیل ذکاوت
تاریخ : دوشنبه 98/11/28 | 5:44 عصر | نویسنده : موسی عباسی مقدم | نظرات ()
.: Weblog Themes By Pichak :.