خوشا برما - شعرسبز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خوشا بر ما که می‌­چینیم بر از برگ و بارِ هم
به یُمنِ عشق خوشبختیم در باغ و بهارِ هم
 
من و تو؟!؛ آری، آری؛ عشق وقتی باغبان باشد
چه زیبا می­‌نشاند خار و گُل را در کنارِ هم
 
به آن دشمن که کوه از کاه می‌­سازد بگو ای دوست
که ما از گُل نمی‌­گوییم نازک­‌تر به خارِ هم
 
به سوگِ سرو، می‌­گردد بلند از نخل‌­ها ناله
درختان جمله هستند، ای تبرها!، از تبارِ هم

چنان آب حیات است این؛ گواراتر از آن حتّی
چنین آبی که می‌­نوشیم ما از چشمه‌­سارِ هم
 
به هم بست از ازل ما هر دو را در چارچوبی، عشق
بدین­سان تا ابد هستیم همدرد و دچارِ هم
 
دوای درد ما با ماست؛ برخیزیم و بگذاریم
من و تو مرهمی بر زخم­‌های بی‌­شمارِ هم
 
از این پس، منّتِ مهتاب بردن بس، بیا تا خود
چراغ و چشمِ هم باشیم در 
شب‌­های تارِ هم

مگر دریا کند یک‌کاسه‌ آنها را؛ به غیر از این
-دو رودِ دورازهم را کجا کاری به کارِ هم؟

 
چو حرفِ کودکِ تازه‌­زبان‌­واکرده شیرین بود
اگر کردیم دشنامی هر از گاهی نثارِ هم!
 
من و تو آشنا بودیم و، کارِ عشق آسان شد
بسی بیگانه را این معجزه کرده است یارِ هم
 
وصالش با فراقش آن چنان فرقی ندارد آه
قرار است این چنین باشیم تا کی بی‌قرارِ هم؟ 

میان ماجراها ماجرای ما معمّایی است

که هم در عینِ وصل‌­استیم و هم چشم‌­انتظارِ هم
 
دواسبه از طلوع صبح می‌­­تازیم و، خود پیداست
که گم خواهیم شد تنگِ غروبی در غبارِ هم
 
دمار از روزگار غم درآوردن خوش است ای دل
درآوردیم ما امّا دمار از روزگارِ هم!


خلیل ذکاوت 




تاریخ : دوشنبه 98/11/28 | 6:21 عصر | نویسنده : موسی عباسی مقدم | نظرات ()

  • buy Reports | فال تاروت کبیر بله خیر